آفتاب هشتم




بعضی اتفاقها که در زندگی می‌افتد حتی می‌تواند اعیاد را هم یادآور خاطره‌ای تلخ کند.قربان سال۹۴ یادتان هست؟ در آن سال توسط آل سعود منحوس هزاران نفر بی‌پدر،برادر،خواهر،مادر و همسر شدند. می‌دانم شنیدن این خبر برای همه‌ی انسانهای آزاده تکان‌دهنده بود اما برای آنهایی که عزیزشان در سفر حج بود جور دیگر بود. حتی بعد از گذشت سه سال یادآوریش برایم سخت است. پدرم مسافر حج بود و ما بی‌خبر از او و حادثه پشت حادثه. اسامی مشابه شهدا می‌آمد و من هربار می‌مُردم و می‌دیدم از شهری دیگر است حال عجیبی بود و از طرفی نمی‌توانستم خدا را شکر کنم که پدرمن نیست چرا که او هم سایه‌بان خانه‌ای دیگر بود
حجاج آمدند و فرودگاه بدون مرثیه‌خوانی مملو از اشک و ناله بود. بانویی که دو چمدان را می‌کشید و بچه‌هایش با دیدنش به سر و صورت می‌زدند که چرا پدرمان نیست. برادری که برنگشت و پدری که مفقود شد.
اما پدر من برگشت و من حتی یک کلام صحبت نکردم فقط به آغوشش پریدم و گریه کردم نمی‌دانم اگر سرنوشت طور دیگری رقم می‌خورد چه می‌شد فقط می‌دانم این لکه‌ی ننگ هیچ وقت از تاریخ محو نخواهد شد.
جهت شادی ارواح مطهر #شهدای_منا #صلوات .
#السعودیة_تصد_عن_سبیل_الله
#السعودیة_مسؤولة_عن_ارواح_الحجاج


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

عشق و زندگی دنیا بازیهای کامپیوتری شهید یاور معروفخانی مرجع باغ ویلاهای غرب استان تهران دانلود رایگان جزوه و خلاصه کتاب بصیرت قرآنی پرتال ورود به کلاس های مجازی دبیرستان آینده سازان بهسا مگفا maysaco وبلاگ دانش آموزی مدرسه همت